مجمع ستايشگران حریم ولايت

ساخت وبلاگ
آموزش مداحی برای همۀ مردم گرامی(آقایان-بانوان-دختران-پسران)عمومی-خصوصیحرفه‌ای-غیرحرفه‌ایروحیۀ خویش را با مداحی اهل البیت(علیهم السلام) طراوت بخشید(استعداد صدای خوب، شرط اصلی نیست)با اعطای مدرک معتبرتوسط اساتید آقا و خانم مجرّبدر محیطی صمیمی و معنویثبت نام دورۀ جدیدکلاسهای عمومی:آقایان:یکشنبه ها،18تا21.30بانوان:سه شنبه ها، 9 تا 12دختران: پنجشنبه ها، 9تا11پسران: پنجشنبه ها، 12 تا15(ثبت نام در زمانهای فوق بصورت حضوری است)تلفن:33250930سایت:www.vmadahi.irآدرس:تهرانمیدان امام حسین(علیه السلام)کنارگذر اتوبان امام علی(علیه السلام)خیابان ثارالله غربیپلاک۱۱۱کانون فرهنگی ولایت + نوشته شده در  دوشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۲۱ساعت 22:45&nbsp توسط مجیدطاهری  |  مجمع ستايشگران حریم ولايت ...
ما را در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amoozeshmaddahia بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 27 خرداد 1403 ساعت: 13:09

به هوش ای دل که میقات است اینجا محل نفی و اثبات است اینجا از اینجا ساز وحدت می شود ساز از اینجا می شود پرواز آغاز از اینجا باید آهنگ سفر کرد یقین خویشتن را بارور کرد محل نیت پاک است اینجا مکان رشد اِدراک است اینجا اگر داری سرِ پیوند با دوست بر آر از دل خروشِ دوست یا دوست در این ره گرچه بی شیب و فراز است مکن وحشت؛ توکل چاره ساز است توکل بر خدای خویشتن کن ز جان، اِثبات حق و نفیِ من کن برآ از چاهِ شب چون مهرِ خاور ز مُمکن رو به سوی واجب آور چو غنچه جامه ی جان را قبا کن صدف را از گُهَر، دیگر جدا کن چو عریان از وجود خویش گشتی تهی از نخوت و تشویش گشتی به آبِ توبه جان را پاک گَردان شکوفا غُنچه ی إدارک گردان صفا دادی چو بیرون و درون را بخوان "اِنّا الیه راجعون" را حدیث مرگ قبل از مرگ این است طریقِ وصلِ حق جویان، چنین است بگو یا ربّ؛ مرا ثابت قدم دار به پاکی در دو عالم محترم دار رهایم کن الهی از دو رویی بده بر فطرتم آئینه خویی صفایِ صُبحِ صادق بر دلم ده به قُربِ خویش در دل، منزلم ده صفا چون یافتی؛ شُکر خدا کن نگیرد تا غرورت، دامنِ هوش به حق رو کن؛ بکن خود را فراموش بریز از دیده اشک و های و هو کن درون را چون برونت شستشو کن قدم در دامن محراب بگذار به سجده، سر، چنان مهتاب بگذار + نوشته شده در  یکشنبه ۱۴۰۳/۰۳/۱۳ساعت 14:8&nbsp توسط مجیدطاهری  |  مجمع ستايشگران حریم ولايت ...
ما را در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amoozeshmaddahia بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 20 خرداد 1403 ساعت: 16:59

شنیدم چون ز رحمت، بعد افلاکزمین را خلق کردی، ایزد پاکزمین مکه را اول بنا کردسپس از آن، بنای شهرها کردبه ذیقعده، به روز بیست و پنجمشدی دریای رحمت، در تلاطمز خاک مکه، چون خلق جهان شدز فخرش، کعبه، سر بر آسمان شدچو شد گسترده ز آن جا، خوان عامشاز آن گردید «دَحْوُ الاَرْض»، نامشغرض؛ چون مکه آمد، بر سرِ فخرگشودی از شرف، بر رخ، درِ فخرکه من اول زمینم، در زمانهخدا را، در دل من، هست خانهنه تنها، قبله‌گاه خاکیانممَطاف و کعبۀ افلاکیانمهنوزش این سخن اندر دهان بودکه کردی کربلایش، راه مسدودکه هان! ای مکه! تا کی ژاژخایی؟کجا در رتبه، چون کرببلایی؟تو گر هستی سرای رب ذوالمنبه هفتاد و دو تن، قربانگهم مناگر زمزم تو را، آب حیات استولی در کربلا، آب فرات استبنایت از خلیل، ار استوار استمرا معمار، دستِ کردگار استبود زُوّار او، از زائرت، بِهسر خود را به پای زائرش، نِهکه اندر عرش جای زائر اوستببین جایش، به نزد حق، چه نیکوستدعا در نزد قبرش، مستجاب استکه اجر زائرینش، بی‌حساب استبه اطراف ضریحش، جمع هستندهمه پروانۀ آن شمع هستندزیارت می‌کنند آن تشنه لب راببین از زائرین، حال طلب رابه روز عید قربان، اجر زُوّاربود اول ز من، تو آخر کارخدا زُوّار این عرشْ آستان راکند اول نظر، پس حاجیان راسزد گر فخرها سازم به افلاککه بگرفتم، به بر آن جسم صد چاکدر آن ساعت که عطشان شاه دینمفتاد از خانۀ زین، بر زمینمنبُد کس اندر آن دم یاور اوبه جز غم‌دیده زینب، خواهر اوفغان زان دم که آن مظلومهۀ زارحسین خویش را دیدی گرفتاردو دست از بی‌کسی، بر سر نهادیز دیده، دُرّ اشک و خون، فُتادیز چاره، چون که دستش گشت، کوتاهبه سوی ابن‌سعد آمد به صد آهکه ای ظالم! چسان داری نظاره؟شود جسم حسینم، پاره پارهخوشا! اکنون به حال زائر اوکه بگرفتند جا، در حائر مجمع ستايشگران حریم ولايت ...
ما را در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amoozeshmaddahia بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 20 خرداد 1403 ساعت: 16:59

خاطرات سنگ آسیای دستی حضرت زهرا(سلام الله علیها) از روز دحوالارضکوه بودم، بلند و باعظمتروی دامان دشت جایم بودقد کشیدم ز خاک تا افلاکابرها، فرش زیر پایم بودشب که چشم ستاره روشن بودنور مهتاب، دل ز من می‌بردصبح، چون آفتاب سر می‌زداولین پرتوش به من می‌خورددفتر وحی حق که روز به روزجلوه‌اش سبز و سبزتر بادادر بیان شکوه من، داردآیۀ «والجبال اوتادا»سینه‌ام را اگر که بشکافندلعل و الماس دیدنی دارماز گذشت زمان و «دحو الارض»خاطراتی شنیدنی دارم...صبح یک روز چشم وا کردمضربۀ تیشه بود گوش خراشتخته سنگی شدم جدا از کوهاوفتادم به دست سنگ تراشپتک سنگین و تیشۀ پولادسهم من از تمام هستی شدحکم تقدیر و سرنوشت این بودنام من «آسیای دستی» شدگرچه از بازگشت خویش به کوهپس از آن روزگار نهی شدماین سعادت ولی نصیبم شدکه جهیز عروس وحی شدمگوشۀ خانه‌ای مرا بردندکه حضور بهشت آن‌جا بودبرترین سرپناه روی زمینبهترین سرنوشت آن‌جا بوددستی از جنس یاس و نیلوفرشد در آن خانه آسیاگردانگرچه سنگم، ولی دلم می‌خواستجان او را شوم بلاگردانهر زمان گرد خویش چرخیدممی‌شنیدم تلاوت قرآنروح سنگین و سخت من کم‌کمتازه شد از طراوت قرآنراز خوش‌بختی مرا چه کسیجز خداوند دادگر داندکی گمان داشتم مرا روزیجبرئیل امین بگرداندبه مقامی رسیده‌ام که چنینبوسه‌گاه فرشتگان شده‌اممثل رکن و مقام کعبه عزیزدر نگاه فرشتگان شده‌امبارها شد که با خودم گفتم:ای که داری به کار نان دستی!کاش هرگز ز خاطرت نرودوام‌دار چه خانه‌ای هستی؟خانۀ آسمانی خورشیدخانۀ روشن ستاره و ماهخانۀ وحی، خانۀ قرآنخانۀ «انّما یُریدُ الله»از همین خانه تا ابد جاری‌ستچشمۀ فیض، چشمۀ احسانسایبانِ معطّرِ این جاستسورۀ «هل أتی علی الانسان»آسیابم ولی یقین دارمکه پناهنده‌ام به سایۀ نورسرنوشت مرا دگرگون کر مجمع ستايشگران حریم ولايت ...
ما را در سایت مجمع ستايشگران حریم ولايت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amoozeshmaddahia بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 20 خرداد 1403 ساعت: 16:59